جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۴۶۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

روزی روزگاری تاجر ثروتمندی بود که 4 زن داشت . زن چهارم را از همه بیشتر دوست داشت و او را مدام با جواهرات گران قیمت و غذاهای خوشمزه پذیرایی می کرد... بسیار مراقبش بود و تنها بهترین چیزها را به او می داد. زن سومش را هم خیلی دوست داشت و به او افتخار میکرد . پیش دوستهایش اورا برای جلوه گری می برد گرچه واهمه شدیدی داشت که روزی او با مردی دیگر برود و تنهایش بگذارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۷:۴۸
مجید روزی

💠 حضرت علی (ع) بعد از درگذشت #ابوذر غفاری نزد اصحاب خود فرمودند: من دلم خیلی به حال ابوذر می سوزد خدا رحمتش کند. اصحاب پرسیدند چطور؟ مولا فرمودند: آن شبی که به دستور عثمان ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با عثمان بیعت کند. ابوذر خشمگین شد و به مامورین گفت:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۷:۲۲
مجید روزی

🍀﷽🍀  #قسمت6

سارا صندلی آورد و کنار دوست مشترکشان گذاشت و گفت: ـ سوگندجان تو میای اینجا بشینی و من برم جای تو؟ و به صندلی خالی اشاره کرد. آن دختر که حالا فهمیدم اسمش سوگند است. گفت: ـ حالا چه فرقی داره بشین دیگه. ـ بیا دیگه، جون من. سوگند یه ای بابایی گفت و بلند شدو جایش را به ساراداد. سارا تا نشست سرش را کرد زیر گوش راحیل و خیلی آروم شروع به حرف زدن کرد. گاهی خودش بلند بلند می خندید،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۵:۰۴
مجید روزی

📘 *سه دقیقه در قیامت*(قسمت ۱۷) ✍در مورد تشکیل خانواده شاید احتیاج به تذکری نباشد، چون در دین ما ازدواج، سنت پیامبر اسلام معرفی شده و تکامل نیمی از دین انسان مشروط به ازدواج و تشکیل خانواده است. 🌸 *وقتی هم که فرزندی متولد شود، خیرات و برکات بر اهل خانه نازل می شود.* 🌿اما باید این را هم اشاره کرد که در دنیا خیلی از مسائل و به خصوص تشکیل خانواده همراه با سختی و گرفتاری است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۴:۵۴
مجید روزی

می گویند؛ تیمور لنگ مادر زادی لنگ بود و یه پایش کوتاه تر از دیگری بود یه روز همه ی سرداران لشکرش را گرد تپه ی پوشیده از برف که بر فراز تپه یک درخت بلوط وجود داشت، جهت مشخص نمودن جانشینش جمع کرد سردارانش گرد تپه حلقه زده بودند... تیمور گفت : همه تک تک به سمت درخت حرکت کنند و هرکس رد پایش یک خط راست باشه ، جانشین من میشه.... همه این کارو کردند و به درخت رسیدند،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۴:۴۶
مجید روزی

بسم الله الرحمن الرحیم

توقع_زیاد_داشتن

در زمانهای قدیم شخصی برای خرید کنیز به بازار برده فروش ها رفت و مشغول گشت وتماشای حجرهها شد. به حجرهای رسید که برده ای زیبا در آن برای فـروش بود و از صفـات نیک و توانایی های او هم نوشته بودند و در آخر هـم نوشته بودند ،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۴:۱۳
مجید روزی

بسم الله الرحمن الرحیم

دل نوشته زینب سلیمانی

نمی‌توانم از حسین پورجعفری نام نبرم
از برادر نزدیک‌تر از پدر دلسوز تر

‌‌
حسین آقای پورجعفری 
کسی که بابا هر وقت میخواست وصفش را برای ما بکند یک جمله میگفت: مثل پروانه دور من میگردد...
‌‌
مگر میشود تو را از یاد ببریم وقتی ما نبودیم کنار بابا، شما به قول خود بابا  همانطور که پدر دور فرزندش میگردد حسین پور جعفری دور من میگردد.
‌‌
شبها تا زمانیکه مطمئن نمیشدی بابا خوابیده نمیخوابیدی و صبح‌ها قبل از بابا بیدار میشدی و دم در اتاق مینشستی. همیشه جیب‌هایت پر بود از کشمش و توت خشک قدم به قدم از ترس گرسنه‌ماندن فرمانده‌ات، یارت، دست در جیب میکردی و در دهانش میگذاشتی.
‌‌
چگونه میتوان از تو یاد نکرد وقتی -با تمام اینکه میدانستی همسرت در اوج احتیاجش به تو هست- بابا ما را واسطه کند در سفر آخر -که برگشتی نداشت- بگوید حسین را منصرف کنید با من نیاید.
‌‌
با گفتن این جمله‌ی ما به تو رنگ رخسارت دیدن داشت. ما را حلال کن که عشقت را نفهمیدیم فقط جوابت را شنیدیم که گفتی: یعنی من حاجی را وسط بیابان تنها بگذارم...!!؟
‌‌
کاش بودی سراغ بابا را از تو میگرفتیم تو هیچ وقت ما را بی‌جواب نگذاشتی. سلام مان را به بابا برسان 

#زینب_حاج_قاسم

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۴:۱۱
مجید روزی

بسم الله الرحمن الرحیم

زمانی که اولین بار داعش به موصل رسید، هیئتی از ایران به اقلیم کردستان آمد و با تمامی جریانها و گروهها در حکومت اقلیم دیدارهایی داشتند، آنها خطر داعش را گوشزد کردند اما بعضی از جریانها بر این عقیده بودند که مأموریت داعش رفتن بهسوی بغداد است و به کردستان نخواهد آمد،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۴:۰۸
مجید روزی

بسم الله الرحمن الرحیم

 اولین روزهای ورود به سپاه مریوان بود همراه حاج احمد چند نفر رفتیم حموم عمومی همه لباس ها را در آوردیم جز حاج احمد با مسئول حمام صحبت می کرد هر چه اصرار کردیم و لباسش را در نیاورد ما که از حمام خارج شدیم لباسهایش را به سرعت می پوشد سرش را خوش می کند اصلاً نفهمیدیم کی وارد حمام شده بود و کی بیرون رفته بود این موضوع شده بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۴:۰۶
مجید روزی
 

بسم الله الرحمن الرحیم

مروارید گم شده یقین

در عملیات کربلای پنج،سید مرتضی مسئول اکیپ بود.

از آسمان آتش می بارید. از شدت سرما بدنمان می لرزید. آوینی گفت :« باید به جاده فاطمه الزهرا (س) که زیر آتش عراقیهاست، برویم

مدتی بعد «مرادی نسب»، «والایی» و «عباسی»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۴:۰۴
مجید روزی