جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۴۶۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

ورزش از ضروریات دوران اسارت بود که باید در اردوگاه ها صورت می گرفت فوتبال والیبال بسکتبال این پینگ پنگ از جمله ورزش هایی بود که اسرا به صورت عمومی و آزاد می توانستند انجام دهند شاید هیچکس در بازی پینگ پنگ به تسلط حاج اقا نبود ورزش باستانی را بین بچه ها رواج داده بود و در پنهان بچه ها را به گسترش و شرکت در کلاس های رزمی تشویق می کرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۳:۰۴
مجید روزی

بسم الله الرحمن الرحیم

امام حاضر

با بستهشدن فرودگاه و پس از راهپیمایی گستردهی مردم سران انقلابیون در مقر کمیتهی استقبال از امام در مدرسه رفاه جمع شدند تا دراینباره رایزنی کنند. پیشنهاد برگزاری تحصن به میان آمد. 

پس از تصویب اصل برگزاری تحصن،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۲:۵۸
مجید روزی
 

بسم الله الرحمن الرحیم

سیره امام

‏‏59ـ‏‏ امام همیشه مقید بودند که نمازها را به جماعت به جا آورند و شبها در‏‎ ‎‏جماعت فیضیه شرکت می کردند. یکی از روزها که برای نماز تشریف آورده‏‎ ‎‏بودند، چون وقت نماز نرسیده بود به یکی از حجرات جلوس فرمودند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۲:۵۴
مجید روزی
 

 بسم الله الرحمن الرحیم

معرفت مهدوی

‌امام زمان عجل‌الله‌‌فرجه مظهر نام صمد خداوند

امام مهدی علیه السلام محتاج به اعوان و انصار نیست.امام در کل عالم محتاج یک نفر هم نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۲:۵۲
مجید روزی

 قسمت پنجم تیرانداز ماهر

بسم الله الرحمن الرحیم

اوایل‌ سالهای ۱۳۶۰ و ۶۱ اوج فعالیت منافقین بود اعلام جنگ مسلحانه کرده بودند به روی مردم کوچه و بازار اسلحه می کشیدند و آنها را به جرم حزب اللهی بودن ناجوانمردانه شهید می‌کردند برای شان فرقی نمی‌کرد که طرفشان پیر باشد یا جوان کار باشد یا مغازه دار فقط می‌خواستند رعب و وحشت ایجاد کنند حتی لیست ۱۵ نفره ای را تهیه کرده بودن که باید همه شان ترور می شدند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۹ ، ۱۸:۴۱
مجید روزی

 بسم الله الرحمن الرحیم

شب و روز فرقی نمی کرد تعطیل و غیر تعطیل هم نمیشناختیم از خروس خوان سحر تا دل شب یک سره کار می کردیم و عرق می ریختیم کارمان سخت بود و طاقت فرسا آن روزها اوایل انقلاب بود و امام خمینی رحمت الله علیه به تازگی فرمان تشکیل بسیج مستضعفین را داده بود مردم دسته دسته می آمدند به پایگاه های مقاومت و مساجد شهر برای ثبت نام در بسیج همه هم می خواستند آموزش نظامی ببینند پادگان آموزشی امام رضا علیه السلام تعدادی مربی داشت که من هم جزء شان بودم در شهر مشهد آموزش نظامی آن همه نیروی داوطلب به دوش ما افتاده بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۹ ، ۱۶:۳۰
مجید روزی

حماسه شهید سرلشکر محمود کاوه قسمت سوم بایکوت بسم الله الرحمن الرحیم جلسات قرآن مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام حرف های معلمان مدرسه خیلی روی محمود تاثیر گذار بودند می گفت اینقدر از شاه بدم اومده که دوست دارم هر چه زودتر به درک واصل بشه نزدیک بهار که می دید ما داریم خانه تکانی می کنیم و خودمان را برای عید و دید و بازدید آماده میکنیم ناراحت می شد می گفت شاه عید ما رو عزا کرده اونوقت شما میگید عید مگه عید هم داریم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۹ ، ۱۶:۲۴
مجید روزی

 بسم الله الرحمن الرحیم

هنوز انقلاب نشده بود کمی بالاتر از خانه ما نزدیک ترمینال فعلی ساختمان مجلل و باشکوه ای بود که دست آمریکایی ها بود این که آنجا چکار می کردند و دنبال چه بودند خبر ندارم ولی یادم هست همیشه برای خرید و تفریح که بیرون می آمدند با سر و وضع ناجور بودند درست مقابل گنبد و بارگاه امام هشتم علیه السلام اکثر مردم طوری نگاهشان می کردند که معلوم بود دلشان خون است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۹ ، ۱۶:۲۲
مجید روزی

بسم الله الرحمن الرحیم

وضع مالی خوبی نداشتیم برای اینکه در آسایش و رفاه بیشتری باشیم پدرم خیلی وقت ها از صبح تا شب کار می کرد برای همین هم ما دوست داشتیم به نوعی کمکش کنیم مغازه‌ای بود نزدیک خانه که می رفتیم پسته می گرفتیم و مغز می کردیم و در قبال آن دستمزد ناچیزی می گرفتیم به همین هم دلمان خوش بود که بلاخره داریم کار می‌کنیم این کار گاهی یکی دوساعت بعد از نیمه شب طول میکشید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۹ ، ۱۶:۱۵
مجید روزی

✍️  #قسمت_پنجم 💠 هیاهوی مردم در گوشم می‌کوبید، در تنگنایی از #درد به خودم می‌پیچیدم و تنها نگاه نگران سعد را می‌دیدم و دیگر نمی‌شنیدم چه می‌گوید. بازوی دیگرم را گرفته و می‌خواست در میان جمعیتی که به هر سو می‌دویدند جنازه‌ام را از زمین بلند کند و دیگر نفسی برای ناله نمانده بود که روی دستش از حال رفتم. از شدت ضعف و ترس و خونریزی با حالت تهوع به هوش آمدم و هنوز چشمانم را باز نکرده،

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۹ ، ۰۹:۲۱
مجید روزی