جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۱۶۶ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۰ ثبت شده است

آخرین نگاه ( از خاطرات شهید علی اکبر صادقی )

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۳:۲۶ ق.ظ

  

هنگامی که علی اکبر را داخل قبر گذاشتند، او را به علی اکبر حسین (ع) قسم دادم و گفتم: «پسرم! چشمانت را باز کن تا یک بار دیگر تو را ببینم.
آن گاه چشمانش را باز کرد»و این چنین شهید علی اکبر صادقی، پیک لشکر 27 محمد رسول ا… آخرین درخواست مادرش را اجابت کرد
و برای ما تصاویری به یادگار گذاشت که بدانیم «شهدا زنده اند».
راوی: مادرشهید

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۳:۲۶
مجید روزی

مخالفت احمد کاظمی با زدن موشک به منافقین

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۳:۱۹ ق.ظ

 

در یکی از عملیات ها که برعلیه منافقین بود قرار شد منطقه ای را با موشک هدف قرار بدهیم. می گفت، من موشک ها را آماده کرده بودم، سوخت زده با سیستم برنامه ریزی شده ؛ موشک ها هم از آن موشک های مدرن نقطه زنی بود. ایشان از عمق عراق تماس گرفت که مقدم آماده ای؟ گفتم: بله. گفت: موشک ها چقدر می ارزد؟ گفتم مگر می خواهی بخری؟! گفت بگو چقدر می ارزد. گفتم مثلا شش هزار دلار. گفت: “مقدم نزن این ها اینقدر نمی ارزند.”

 
خیلی بعید است شما فرمانده ای وسط عملیات گیر بیاوری که اینقدر با حساب و مدبرانه عمل کند. هرکسی دوست دارد اگر کارش تمام است تیر خلاص را بزند و بیاید با این موفقیت عکس بگیرد، ولی سردار کاظمی در کوران عملیات بیت المال و رضای خدا را در نظر داشت. می دانید چرا؟ چون مولایش امیر المومنین(ع) بود که وقتی می خواست کار دشمن را تمام کند، کمی صبر کرد نکند هوای نفس، حتی کمی غالب باشد و بعد برای رضای خدا قربتاً الی الله دشمن را نابود کرد.

 

به نقل از شهید سردار تهرانی مقدم (که در انفجار مهمات سپاه در سال1390 به شهادت رسید)

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۳:۱۹
مجید روزی

عباس عشق دوم داشت (از خاطرات شهید بابایی)

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۳:۰۰ ق.ظ

 

شب رفتن به حج ، توی خانه کوچکمان ، آدم های زیادی برای خداحافظی و بدرقه جمع شده بودند. صد و چند نفری می شدند.

عباس صدایم کرد که برویم آن طرف ، خانه سابقمان . از این خانه جدیدمان ، که قبل از این که خانه ما بشود موتورخانه پایگاه بود، تا آن یکی راه زیادی نبود .

رفتیم آن جا که حرف های آخر را بزنیم . چیزهایی می خواست که در سفر انجام بدهم .

اشک همه پهنای صورتش را گرفته بود. نمی خواستم لحظه رفتنم ، لحظه جدا شدنمان تلخ شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۳:۰۰
مجید روزی

وصیت نامه شهید مصطفی چمران

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۲:۵۳ ق.ظ

 

وصیت می‌کنم …

وصیت می‌کنم به کسی که او را بیش از حد دوست می‌دارم! به معبود من! به معشوق من! به امام موسی صدر! کسی که او را مظهر علی می‌دانم! او را وارث حسین می‌خوانم! کسی که رمز طایفه شیعه، و افتخار آن، و نماینده هزار و چهار صد سال درد، غم، حرمان، مبارزه، سرسختی، حق طلبی و بالأخره شهادت است! آری به امام موسی وصیت می‌کنم …

برای مرگ آماده شده‌ام و این امری است طبیعی که مدتهاست با آن آشنا شده‌ام. ولی برای اولین بار وصیت می‌کنم. خوشحالم که در چنین راهی به شهادت می‌رسم. خوشحالم که از عالم و ما فی‌ها بریده‌ام. همه چیز را ترک گفته‌ام. علایق را زیر پا گذاشته‌ام. قید و بند‌ها را پاره کرده‌ام. دنیا و ما فی‌ها را سه طلاقه گفته‌ام و با آغوش باز به استقبال شهادت می‌روم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۲:۵۳
مجید روزی

سوژه_سخن_طنز (38)

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۲:۴۲ ق.ظ

 

زن و مردی واسه طلاق رفتند به دادگاه.
قاضی گفت شما سه تا بچه دارید… چجوری میخواید بین خودتوون تقسیمش کنید؟؟
زن و مرد بعد از یه مکالمه و جر و بحث طولانی رو به قاضی گفتند:
باشه آقای قاضی ما سال دیگه با یک بچه بیشتر میایم 
.
صبر کنید… جوک هنوز تموم نشده!
۹ ماه بعد…
.
اونا دوقولو به دنیا آوردن 

 

امام صادق علیه السلام :
ما مِن شَیءٍ مِمّا أحَلَّهُ اللّه ُ عَزَّ و جلَّ أبغَضَ إلَیهِ مِن الطلاقِ،
از چیزهایى که خداوند عزّ و جلّ حلال فرموده هیچ چیز نزد او منفورتر از طلاق نیست .

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۲:۴۲
مجید روزی

مهریه عجیب (خاطره ای از شهید مصطفی چمران )

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۲:۳۹ ق.ظ

 

مهریه‌ام قرآن کریم بود و تعهد از داماد که مرا در راه تکامل و اهل بیت (ع) و اسلام هدایت کند

اولین عقد در صور بود که عروس چنین مهریه‌ای داشت

یعنی در واقع هیچ وجهی در مهریه‌اش نداشت برای فامیلم، برای مردم عجیب بود این‌ها.

اولین باری که امام موسی مرا بعد از ازدواج با مصطفی در لبنان دید،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۲:۳۹
مجید روزی

 

به مصطفی می‌گفتم: «من نمی‌گویم خانه مجلل باشد، ولی یک مبل داشته باشد که ما چیز بدی از اسلام نشان نداده باشیم که بگویند مسلمان‌ها چیزی ندارند، بدبختند

مصطفی به شدت مخالف بود، می‌گفت: «چرا ما این همه عقده داریم؟ چرا می‌خواهیم با انجام چیزی که دیگران می‌خواهند یا می‌پسندند نشان دهیم خوبیم؟ این آداب و رسوم ماست

نگاه کنید این زمین چقدر تمیز است مرتب و قشنگ. این طوری زحمت شما هم کم می‌شود، گرد و خاک کفش هم نمی‌آید روی فرش».

ما مجسمه‌های خیلی زیبا داشتیم که بابا از آفریقا آورده بود.

خودمان دوتا همه را شکستیم. می‌گفت: «این‌ها برای چه؟ زینت خانه باید قرآن باشد به رسم اسلام. به همین سادگی

وقتی مادرم گفت: «شما پول ندارید من برایتان وسایل خانه می‌آورم

مصطفی رنجید گفت: «مساله پولش نیست مساله زندگی من است که نمی‌خواهم عوض شود».

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۲:۲۹
مجید روزی

   

 

حتی حاضر نبود کولر روشن کند. اهواز خیلی گرم بود و پای مصطفی توی گچ

پوستش به خاطر گرما خورده شده بود و خون می‌آمد اما می‌گفت:

«چطور کولر روشن کنم وقتی بچه‌ها در جبهه زیر گرما می‌جنگند».

هر کس می‌آمد مصطفی می‌خندید و می‌گفت: «غاده دعا کرده من تیر بخورم و دیگر بنشینم سر جایم».

آن شب قرار بود در تهران بماند. قرار نبود برگردد. گفت: «من امشب به خاطرشما برگشته‌ام

گفتم: «نه مصطفی تو هیچ وقت به خاطر من برنگشته‌ای برای کارت آمدی

با همان مهربانی گفت: «امشب برگشتم به خاطر شما از احمد سعیدی بپرس من امشب اصرار داشتم به اهواز برگردم هواپیما نبود

تو می‌دانی من در همه عمرم از هواپیمای خصوصی استفاده نکرده‌ام ولی امشب اصرار داشتم برگردم، با هواپیمای خصوصی آمدم که اینجا باشم».

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۲:۲۴
مجید روزی

عبور_از_سیم_خاردار_نفس #قسمت102

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۲:۱۵ ق.ظ

 

 

نبود آرش در دانشگاه یک حس بدی بود. انگار گمشده داشتم، با این که وقتی بود نه بهش توجه می کردم و نه نگاهش می کردم. ولی انگار دلم گرم میشد، که البته می دانستم نباید این طور باشم.
وقتی به سوگند گفتم به بیمارستان رفتم و آرش را دیدم و چه حرف هایی بینمان ردو بدل شده.
اخمی کرد و گفت:
ــ باید تصمیمت رو جدی بگیری، اینجوری اونم هوایی تر میشه و سختره.
می دانستم درست می گوید، ولی امان از این دلم.
آهی کشیدم.
ــ احساس کردم بی معرفتی اگه نرم. یه جور قدر دانی بود.ولی دیگه حساب بی حساب شدیم.
سوگند نچ نچی کرد و گفت:
ــ خیلی اذیت میشیا.
ــ آره، خیلی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۲:۱۵
مجید روزی

سوژه_سخن_طنز(37)

شنبه, ۴ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۲:۰۵ ق.ظ

 

یه نفر داشته توی دریا غرق میشده
داد میزده = کمک، کمک … من شنا بلد ..نیستم

حیف نون هم داشته رد میشده گفته = منم تنیس بلد نیستم باید داد بزنم

 

سعی کنیم در هنگام گرفتاری دیگران کمکشون کنیم بیخیال نشیم نگیم به ما مربوط نیست.

خداوند متعال در آیه ۲۷۳ سوره بقره در رابطه با گره‌گشایی از کار مردم می‌فرماید: «لِلْفُقَرَاء الَّذِینَ أُحصِرُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ لاَ یَسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی الأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاء مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِیمَاهُمْ لاَ یَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنفِقُواْ مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ؛ (این صدقات‏) براى آن (دسته از) نیازمندانى است که در راه خدا فرومانده‌‏اند، و نمى‏‌توانند‌(براى تأمین هزینه زندگى‏) در زمین سفر کنند. از شدّت خویشتن‏دارى‏، فرد بى‏‌اطلاع‏، آنان را توانگر مى‏‌پندارد. آن‌ها را از سیمایشان مى‏‌شناسى‏. با اصرار،‌(چیزى‏) از مردم نمى‏‌خواهند. و هر مالى‌(به آنان‏) انفاق کنید، قطعاً خدا از آن آگاه است‏».

jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۲:۰۵
مجید روزی