جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۸۰ مطلب با موضوع «خاطرات طنزجبهه» ثبت شده است

خاطرات طنز جبهه (۲)تکبیر

پنجشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۹، ۱۱:۱۰ ب.ظ

تکبیر 

سال۶۱ پادگان حمزه فخرالدینی اجازه آمده بود منطقه برای دیدار دوستان طی سخنانی خطاب به بسیجیان و از روی ارادت و اخلاص ای که داشتند گفتند من بند کفش شما بسیجیان هستم یکی از برادران که نفهمیدم خواب بود یا عبارت را درست متوجه نشده بود از آن ته مجلس با صدای بلند و رسا در تایید و پشتیبانی از این جمله ،تکبیر گفت جمعیت هم با تمام توان الله اکبر گفتند و بند کفش بودن او را تایید کردند😂😂😂😂

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۹ ، ۲۳:۱۰
مجید روزی

خاطرات طنزجبهه (۱)لگدبریزید

سه شنبه, ۱ مهر ۱۳۹۹، ۱۱:۱۱ ب.ظ

خاطرات طنزجبهه(۱)

لگد بر یزید

بعد از نوشیدن آب یکی یکی لیوان خالی را به سقا می‌دادیم او اصرار داشت عبارتی بگوییم که تا حالا کسی نگفته باشد و برای همه هم جالب باشد یکی میگفت سلام بر حسین علیه السلام لعنت بریزید دیگری می گفت سلام بر حسین علیه السلام لعنت بر صدام اما از همه بامزه تر عبارت سلام بر حسین علیه السلام لگد بر یزید بود که برای همه بسیار جالب بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۹ ، ۲۳:۱۱
مجید روزی

مسافرت استثنائی باحال و خنده دار

سه شنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۹، ۰۶:۳۰ ب.ظ

😅👌 یه زن وشوهر که بیست سال پیش با هم ازدواج کرده بودند تصمیم گرفتند که تابستون رو کنار دریا بگذرنونن و به همون هتلی برن که بیست سال پیش ؛ ماه عسلشونو اونجا گذرونده بودند . ولی خانوم مشغله کاری داشت و بهمین دلیل توافق کردند که شوهر زودتر تنهایی بره و زن دو روز بعد بهش ملحق بشه... مرد وقتی وارد اتاق هتل شد دید یه کامپیوتر اونجاست که خوشبختانه به اینترنت هم وصله. پس تصمیم گرفت که یه ایمیل به خانومش بفرسته و اونو از احوالش مطمئن کنه. بعد از نوشتن متن ،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۹ ، ۱۸:۳۰
مجید روزی

شوخی در میدان مین

شنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۹، ۰۶:۰۹ ب.ظ

خاطره از شهید زنده استاد داوداحمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

شوخی در میدان مین

قبل از شروع عملیات محرم باران آمده بود و ما به صورت ستونی در حال حرکت بودیم. وقت نماز مغرب شد و ما با همان لباس و پوتین در پا، نماز خواندیم. موقع نماز اطراف ما گلوله‌های توپ و خمپاره به طور مستمر منفجر می‌شد، 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۹ ، ۱۸:۰۹
مجید روزی

طنز نماز تنهایی

جمعه, ۷ شهریور ۱۳۹۹، ۱۱:۳۵ ق.ظ

#نماز_تنهایی نه اینکه اهل نماز جماعت و مسجد نباشد، بلکه گاهی همینطوری به قول خودش برای خنده، بعضی از بچه‌های ناآشنا را دست به سر می‌کرد، ظاهراً یک بار همین کار را با یکی از دوستان طلبه کرد، وقتی صدای اذان بلند شد آن طلبه به او گفت: «نمی‌آیی برویم نماز؟» پاسخ می‌دهد: «نه، همینجا می‌خوانم» آن بنده خدا هم کمی از فضایل نماز جماعت و مسجد برایش گفت. اما او هم جواب داد: «خود خدا هم در قرآن گفته:«ان‌الصلوه تنهاء...» تنها، حتی نگفته دوتایی، سه‌تایی. و او که فکر نمی‌کرد قضیه شوخی باشد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۹ ، ۱۱:۳۵
مجید روزی

طنز

پنجشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۹، ۰۲:۰۷ ب.ظ

💎 زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت. شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و فنجانی قهوه‌ می‌‌نوشید پیدا کرد ... موقعی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد پرسید: چی‌ شده عزیزم این موقع شب اینجا نشستی؟! شوهرش نگاهش را از دیوار برداشت و گفت:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۹ ، ۱۴:۰۷
مجید روزی

خاطره شیرین وخنده دار از رانندگی امام خامنه ای

دوشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۲۸ ب.ظ

   💮محافظ آقا(مقام معظم رهبری) تعریف میکرد: 🌹🍃در یکی از سفرهای مقام معظم رهبری به جنوب کشور و بازدید از مناطق جنگی ، بعد از ورود ماشین به جاده‌ای خاکی حضرت آقا فرمودند : اگه امکان داره بگذارید کمی هم من رانندگی کنم. من هم از ماشین پیاده شدم و حضرت آقا پشت فرمان نشستند و شروع به رانندگی کردند!...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۹ ، ۲۱:۲۸
مجید روزی

خاطرات شهدایی

دوشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۹، ۱۰:۲۷ ق.ظ

 👇🏼 ♥️خیلی قشنگه بخونید♥️

💠اتفاقی جالب در تفحص یک شهید... 🔹می گفت:اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.علیرغم مخالفت شدید خانواده و بخاطر عشقم به شهداء حجره پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر۲۷ محمد رسول الله (ص)راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم. یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۲۷
مجید روزی

کاسه چه کنم ،

سه شنبه, ۳ تیر ۱۳۹۹، ۰۸:۲۶ ب.ظ

 

 ♥️♥️ 🍁🌾🍁🌾 #کاسه_چه_کنم 🍁🌾 🔆

دوستم می‌گفت نماز را که تمام کردم تازه متوجه شدم کل نمازم را به فکر بنزین بوده‌ام. فکر می‌کردم که بخاطر فاصله‌گذاری اجتماعی اگر با مترو نروم سر کار چقدر باید پول بنزین بدهم و در طول نماز در حال حساب و کتاب بودم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۹ ، ۲۰:۲۶
مجید روزی

لطیفه یک میلیاردی ،

سه شنبه, ۳ تیر ۱۳۹۹، ۰۷:۵۶ ب.ظ

 

یه میلیاردری بود که توی خونه اش تمساح نگه می داشت و اون ها رو گذاشته بود توی استخر پشت خونه اش، اون یه دختر خیلی زیبا هم داشت... یه روز یه مهمونی خیلی مجلل گرفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۹ ، ۱۹:۵۶
مجید روزی