جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۴۱۱ مطلب با موضوع «درس های بزرگان حکایت هاوداستان ها» ثبت شده است

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم مردی به شعیب پیغمبر ص گفت: چرا من این همه گناه می‌کنم، خداوند مرا عقوبت نمی‌کند؟ جواب آمد که تو گرفتار بدترین عقوبتها (قساوت و سنگدلی) هستی و خود نمی‌دانی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۹ ، ۲۰:۲۲
مجید روزی

 آیت الله مشکینی امام جمعه فقید شهر مقدس قم در یک جلسه ای می فرمود:

دوران طلبگی ما دوران سختی بود، گرسنگی های فراوانی کشیدیم ولی با هر سختی بود درس را رها نکردیم و به درس خواندن ادامه دادیم. دوسه روزی بود که غذای درست و حسابی نخورده بودم،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۹ ، ۱۸:۰۱
مجید روزی

*این داستان خارق العاده برای هر معلم و استاد هیات علمی دانشگاه آموزنده است لطفاً بخوانید این داستان واقعیست در یکی از مدارس، معلمی دچار مشکل شد و موقتا برای یک ماه معلم جایگزینی بجای او شروع به تدریس کرد. این معلم جایگزین در یکی از کلاسها سوالی از دانش آموزی کرد که او نتوانست جواب دهد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۹ ، ۰۰:۰۳
مجید روزی

داستانی عبرت آموز در مورد زندگی یک زارع پیر افریقایی وجود دارد که به موفقیت زیادی دست یافت، ولی یک روز از شنیدن داستان کسانی که به افریقا می روند به هیجان آمد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۹ ، ۲۳:۵۹
مجید روزی

💠 یک داستان کوتاه : 🔻! یک ﮔﺮﻭﻩ ﻣﺤﻘﻖ تعدادى ﻻﺷﻪ ﻣﺮﻍ ﺭا ﺩﺍﺧﻞ ﺗﻮﺭﯼ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩند ﻭ ﭼﻨﺪ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺑﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎﯼ ۱۰-۲۰ ﻣﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺣﻔﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩند، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ یک ﺭﻭﺑﺎﻩ آﻣﺪ ﻭ ﮐﻤﯽ ﺑﻮ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ یک ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺍﯾﻦ ﻻﺷﻪ ﻯ ﻣﺮغ ها ﺭا ﺟﺎﺑﺠﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ؛

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۹ ، ۱۸:۰۷
مجید روزی

🌸🍃🌸🍃 ناصرالدین شاه در بازدید از اصفهان با کالسکه سلطنتی از میدان کهنه عبور می‌کرد که چشمش به ذغال‌فروشی افتاد. مرد ذغال‌فروش فقط یک شلوارک به پا داشت و مشغول جدا کردن ذغال از خاکه ذغال‌ها بود و در نتیجه گرد ذغال با بدن عرق کرده و عریان او منظره وحشتناکی را بوجود آورده بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۹ ، ۱۳:۵۲
مجید روزی

*تــلــنــگــر* *در ســریال مــعــلــم دهکده؛ نــامــزد مــعــلــم ازش* *مــیپــرســه شــمــا که قــاضــی بــودید چــرا رها کردید و مــعــلــم شــدید؟* *ایشــونــ جــواب مــیدنــ:* *چــونــ وقــتــی بــه* *مــراجــعــینــم و مــجــرمــینــی که پــیش مــن مــی آمــدنــد دقــیق مــی شــدم* *

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۱۹
مجید روزی

📚 حکایتی‌بسیارزیبا

: ای موسی علیه‌السلام خدا را از عبادت من چه سودی می‌رسد که چنین امر و اصرار بر عبادتش دارد؟ حضرت موسی علیه‌السلام گفت: یاد دارم در نوجوانی از گوسفندان شعیب نبی چوپانی می‌کردم. روزی بز ضعیفی بالای صخره‌ای رفت که خطرناک بود و ممکن بود در پایین آمدن از آن صخره اتفاقی بر او بیفتد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۹ ، ۱۷:۰۵
مجید روزی

✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی در میان بنی‌اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند: «فلان جا درختی است و قومی آن رامی‌پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به‌صورت پیری ، بر مسیر او مجسم شد، و گفت: «ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت: «نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۴۰
مجید روزی

؛ سید هاشم دید عطّار مردم را جمع نموده و موعظه می‌کند و مردم مشغول گریه هستند، همین ‏که سیّد را دیدند همگى احترام نمودند. سیّد فرمودند: «من مى‏ خواهم عطار حقّ موعظه خود را در امروز به من واگذارد!» عطّار عرض کرد: «بدیدۂ منّت دارم.» سیّد فرمودند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۲۰
مجید روزی