جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۱۳۹ مطلب با موضوع «حکایت زیبا» ثبت شده است

حکایت زیبا (۸۹)

يكشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۹، ۰۱:۰۲ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

بهترین_معجون

 

فردى ازدواج کرد و به خانه جدید رفت ولی هرگز نمیتوانست با همسر خود کنار بیاید. آنها هر روز با هم جر و بحث می کردند. روزی نزد یک داروسازی قدیمی رفت و از او تقاضا کرد سمی بدهد تا بتواند با آن همسر خود را بکشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۹ ، ۱۳:۰۲
مجید روزی

حکایت زیبا (۸۸)

شنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۹، ۰۱:۵۶ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

اهمیت غدیر و ولایت حضرت امیرالمومنین علیه السلام"

نشر فضایل حضرت امیرالمومنین هم به حول و قوه ی ایشان صورت می گیرد یعنی باید یا علی بگوییم تا توفیق نشر این فضایل را داشته باشیم.

پیامبر(صلوات الله علیه و آله) فرمودند:علی(ع) فضایل زیادی دارد و اگر کسی به یک فضیلت او اقرار کند گناهان گذشته و آینده او آمرزیده می شود و اگر کسی یک فضیلت علی(ع) را بنویسد ملائک برای او استغفار می کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۹ ، ۱۳:۵۶
مجید روزی

حکایت زیبا (۸۷)

پنجشنبه, ۱۵ آبان ۱۳۹۹، ۱۰:۴۹ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

در زمان خلافت عمر، مردى از انصار به حالت مردن افتاد؛ دخترى داشت و آن را به دوستش که وصى او بود سپرد تا بعد از مرگش ، کاملا او را حفظ کند.
مرد به دستور خلیفه به سفر طولانى ماءمور شد، و به خانه آمد و سفارش اکید به همسرش کرد و بعد به مسافرت رفت ؛ و هر وقت نامه اى مى نوشت سفارش دختر رفیقش را مى کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۹ ، ۱۰:۴۹
مجید روزی

حکایت زیبا (۸۶)مردهندی وامام ششم (ع)

چهارشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۹، ۰۳:۱۳ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

امام کاظم علیه السلام فرمود: روزى در خدمت پدر بودم و یکى از دوستان از دوستان وارد شد و گفت : عده اى در بیرون منزل ایستاده و اجازه ورود مى خواهند.
پدر فرمود: نگاه کن ببین کیستند. وقتى رفتم شتران زیادى را که حامل صندوقهائى بودند مشاهده کردم و شخصى هم سوار بر اسب بود. به او گفتم : تو کیستى ؟ گفت : مردى از هندوستان واراده تشرف به خدمت امام را دارم .
بازگشتم و به عرض ایشان رسانیدم . فرمود: اجازه به این خائن ناپاک مده .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۹ ، ۱۵:۱۳
مجید روزی

حکایت زیبا (۸۵)فرشته وشیطان

دوشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۹، ۰۸:۵۲ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

فرشته_و_شیطان

حاکم ماهرترین نقاش را مامور کرد که در مقابل مبلغی زیاد ، از فرشته و شیطان تصویری بکشد که به عنوان آثار هنری زمانش باقی بماند. نقاش جستجو کرد که چه بکشد که نماد فرشته باشد؟ چون فرشته برایش قابل رویت نبود، کودکی خوش سیما و معصوم را پیدا کرد و تصویر او را کشید تا اینکه تصویری بسیار زیبا آماده شد که حاکم و مردم به زیبایی آن اعتراف کردند. نقاش به جاهای بسیاری میرفت،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۹ ، ۰۸:۵۲
مجید روزی

حکایت زیبا (۸۴)

يكشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۹، ۰۸:۱۸ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

بهلول_و_تاجر

تاجری اهل بغداد ، از بهلول پرسید که یا شیخ من چه بخرم تا منافع زیادی عایدم شود؟ بهلول پاسخ داد آهن و پنبه. تاجر رفت و آهن و پنبه خرید و انبار کرد و پس از چند ماه فروخت و سود فراوان برد. القضا پس از چند وقت مرد تاجر مجددا بهلول را دید و گفت بهلول دیوانه ،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۹ ، ۰۸:۱۸
مجید روزی

حکایت زیبا (۸۳)خیانت دختربچه پدر

شنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۹، ۰۳:۴۷ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

ساطرون که لقبش ضیزن بوده است پادشاه (حضر) که میان دجله و فرات قرار داشت بود. در آن جا کاخى زیبا وجود داشت که آنرا (جوسق ) مى نامیدند، او یکى از شهرهاى شاهپور ذى الاکتاف را غارت و تصرف و خواهر شاهپور را گرفت و مردم بسیارى را کشت .
چون شاهپور خبردار شد لشگرى جمع کرد. و به سوى او حرکت نمود. ضیزن در قلعه اى محکم متحصن شد و این محاصره چهار سال ادامه یافت و کارى از پیش نرفت 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۹ ، ۱۵:۴۷
مجید روزی

حکایت زیبا (۸۲)وزارت یاعبادت

جمعه, ۹ آبان ۱۳۹۹، ۰۷:۰۴ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

وزارت_یا_عبادت

پادشاهی وزیری دانا داشت که از وزارت دست برداشت. پادشاه از دگر وزیران پرسید وزیر دانا کجاست؟ گفتند از وزات دست برداشته و به عبادت خدا مشغول شده است. پادشاه نزد وزیر رفت و از او پرسید از من چه خطا دیده ای که وزارت را ترک کرده ای؟ گفت پنج سبب دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۹ ، ۰۷:۰۴
مجید روزی

حکایت زیبا (۸۱)

پنجشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۹، ۰۷:۳۸ ق.ظ

خیانت در زیارت  

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب حاج آقا حسن فرزند مرحوم آیت الله حاج آقا حسین طباطبائى قمى نقل کرد: که براى معالجه چشم از مشهد به طهران آمده بودم ، همان زمان یکى از تجار تهران که او را مى شناختم به قصد زیارت امام هشتم به خراسان رفت .
شبى از شبها در عالم خواب دیدم که در حرم امام هشتم مى باشم و امام روى ضریح نشسته اند، ناگاه دیدم آن تاجر تیرى به طرف مقابل امام پرتاب نمود و امام ناراحت شدند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۹ ، ۰۷:۳۸
مجید روزی

حکایت زیبا (۸۰)

چهارشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۹، ۰۱:۰۷ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

حضرت یحیى پیامبر وقتى دید روحانیون بیت المقدس روپوش هایى موئین و کلاه هاى پشمین بر تن و سر دارند، از مادر تقاضا کرد برایش چنین لباسى درست کند بعد در بیت المقدس همراه با اءحبار مشغول عبادت شد.
روزى نگاهى به اندامش که لاغر شده بود انداخت و گریه کرد. خداوند به او وحى کردبه این مقدار از جسمت که لاغر شده گریه مى کنى ؟ به عزت و جلالم سوگند اگر کمترین اطلاعى از آتش داشتى بالاپوشى از آهن مى پوشیدى تا چه رسد به این بافته شده ها.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۹ ، ۰۱:۰۷
مجید روزی