سه دقیقه درقیامت قسمت (۲۴)قسمت آخر
📘 *_سه دقیقه در قیامت_* (۲۴) (قسمت آخر)
✍️من و اسماعیل باهم دوست بودیم. یکی از روزهای سال ۹۷ به دیدنم آمد. 🍃 یک ساعتی با هم صحبت کردیم. گفت: قرار است برای مأموریت به مناطق مرزی اعزام شود. 🌿 *مسائل امنیتی در آن منطقه به گونهای است که دوستان پاسدار برای مأموریت به آنجا اعزام می شدند.* فردای آن روز سراغ علی خادم را گرفتم؛ گفتند:: رفته سیستان. 🌴