جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۱۰۶ مطلب با موضوع «حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه» ثبت شده است

حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه قسمت (۷۵ )شایسته محمود 🌷🌹🌷🌹

بعد از شهادت محمود، زمان ریاست جمهوری آیت الله خامنه ای، بک با به مهاباد و پادگان لشکر ویژه شهدا رفتیم .پادگان بزرگی بود، .مسجدی هم که درست کرده بودند، بزرگ بود. همه نیروهای لشکر شهدا آمده بودند تو‌مسجد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۹ ، ۰۶:۵۹
مجید روزی

حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه قسمت (۷۴) بخش چهارم مثل قمی🌷🍃

هنوز مشخص نبود که آیا به قیمت خون محمود عملیات انجام می‌شود یا نه. به هر حال نیروها نباید می‌فهمیدند، کاوه شهید شده مطمئناً اگر می فهمیدند، دیگر بایدقید عملیات را می‌زدیم .موقعی که بچه‌ها می‌خواستند جنازه محمود را بلند کنند و ببرند عقب، چهره متبسم و نورانی اش را بوسیدم .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۹ ، ۱۰:۵۵
مجید روزی

حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه قسمت (۷۴) بخش سوم مثل قمی🌷🍃

همانطور که داشتیم می رفتیم بالا یکدفعه دیدم محمود ایستاد جلوی پایش چشمم افتاد به پیرمردی که مجروح شده و معلوم بود از شب قبل همان جا افتاده است کمی که دقت کردم فهمیدم خون زیادی از او رفته ورمق چندانی ندارد.کاوه خیلی گرم و با احساس احوالش را پرسید و گفت:« پدر جان منو می شناسی؟» پیرمرد با خنده گفت:« بله، شما برادر کافه ای!»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۹ ، ۱۶:۲۰
مجید روزی

حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه قسمت (۷۴) بخش دوم مثل قمی🌷🍃🌷 خلاصه اینکه به هر دری زدم تا دوربین سالم پیدا کنم موفق نشدم بیشتر از آن هم نمی شد معطل دوربین ماند. کاوه وقتی دید تو آن فرصت کم دستمان به جای نمی رسد. گفت راه می‌افتیم راه افتادیم همه کارها را سپرد دست منصوری که معاونش بود ،طوری که بعدها شنیدم چند تا از بچه ها خواسته بودند مانع رفتنش شوند، اما کاری از پیش نبرده بودند، گفته:« بود کسی نمیتونه جلوی قضا و قدر الهی رو بگیره »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۹ ، ۰۸:۴۴
مجید روزی

حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه قسمت (۷۴)بخش اول مثل قمی 🌷🍃

ساعت حول و حوش ۴ بعد از ظهر اول عملیات کربلای ۲ بود و بقول معروف هنوز عرق تنمان خشک نشده بود که مجید ایافت آمد. دم سنگر اطلاعات و عملیات گفت:« بچه ها ! شب باید دوباره بزنیم به خط .» این خط قله ۲۵۱۹ بود. روی حساب این که شب قبل کار در آنجا حسابی گره خورده بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۹ ، ۱۴:۵۲
مجید روزی

حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه ( ۷۳)دیدگاه

چهارشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۹، ۱۲:۵۱ ب.ظ

حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه قسمت (۷۳ ) دیدگاه 👁👁

هر روز سر ساعت مشخص می رفتیم دیدگاه هر چه می دیدیم ثبت می کردیم و آنها را با روزهای قبل مقایسه می کردیم اینطوری دقیق می فهمیدیم که نیروهای دشمن کم شده‌اند. یا زیاد یا چه تغییراتی تو خط شان داده اند. کار خیلی حساسی بود که اگر کم دقت می‌کردیم ممکن بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۹ ، ۱۲:۵۱
مجید روزی

حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه قسمت( ۷۲ ) عقب تراز بسیجی ها 👨‍🎨

🙎‍♂ قبل از عملیات کربلای ۲ تمام مرخصی ها لغو شدند و بچه ها که بوی عملیات به مشامشان رسیده بود بی آنکه دغدغه مرخصی رفتن داشته باشند. مشغول آموزش‌های لازم شدند.تا بیش از پیش آماده رزم شوند. کلاس های آموزش نظامی از صبح شروع می شدند، و تا غروب ادامه داشتند، پادگان حال و هوای خاصی گرفته بود. و هرچه به زمان عملیات نزدیکتر می‌شدیم ،

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۹ ، ۰۹:۰۲
مجید روزی

حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه قسمت ( ۷۱ )

بعد از آرزوی اول 🤲🙏

دکتر موسوی گفته بود : «آقای کاوه، هم باید غذای مقوی بخوره و هم باید تو منزل استراحت کنه. تا مجروحیتش بهتر بشه،» خیلی هم روی این دو مورد سفارش کرده بود محیط پادگان برای استراحت محمود جایی مناسبی نبود. سر و صدا .و ارباب رجوع، زیاد بود ،علاوه بر این اگر نیروها بو می بردند که کاوه حالش خوب نیست. دیگر کسی نمی توانست جلودار شان باشد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۹ ، ۰۱:۰۷
مجید روزی

حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه قسمت( ۷۰ )بخش دوم وضعیت بحرانی🥀🥀🥀

🥀🥀 قرار بود من و چند نفر دیگر روز بعد با هواپیمای دیگری به ارومیه برویم که شاید بتوانیم جای خالی کاوه را پر کنیم گوشی تلفن را گذاشتم. تا برگشتم و چشمم به محمود افتاد بر جا خشکم زد صحنه ای دیدم که برایم تازگی داشت .چشمان محمود خیس اشک بود. و داشت خیلی محزون و آهسته گریه می‌کرد. با تعجب پرسیدم چرا گریه می کنی آقا محمود. گفت: «حاج آقا! چطور راضی باشم که من فرمانده باشم اون وقت نیروها بروند جلوی تیر و گلوله و من تو مشهد استراحت کنم.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۹ ، ۰۹:۱۶
مجید روزی

حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه قسمت ( ۷۰ )بخش اول وضعیت بحرانی🥀

محمود در تک حاج عمران به شدت مجروح شده بود و از همان لحظه های اول که خبر را شنیدم دلشوره و بی تابی آمد سراغم من آن زمان فرمانده سپاه منطقه چهارم خراسان بودم هرچه کردم دیدم دلم طاقت نمی آورد بمانم. با اینکه مشغله کاری ام زیاد بود اما علاقه قلبی هم به محمود از یک طرف و نیاز کردستان به وجود افرادی مثل او از طرف دیگر .اهمیت مسئله را برایم دو چندان می‌کرد. این شد که خودم را با یکی از هواپیماهای سپاه رساندم تبریز از فرودگاه هم بدون معطلی رفتم بیمارستانی که محمود را آنجا بستری کرده بودند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۹ ، ۰۱:۰۸
مجید روزی