جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

ترویج فرهنگ ایثاروشهادت وارزش های دفاع مقدس

جبهه فرهنگی راویان نور

اهم فعالیت ها
جذب و سازماندهی رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس .علاقمند به روایتگری
تربیت و آموزش راوی
اعزام راوی به کاروان های راهیان نور
اعزام راوی به کلیه مدارس و دبیرستان ها دانشگاه ها و موسسات آموزشی
اعزام راوی به کلیه مراسمات.مساجد.یادوارهای شهدا،. ادارات و سازمان ها کارخانه جات.وشرکت ها
برگزاری کلاس های آمادگی دفاعی در مدارس و مراکز آموزشی پژوهشی تحقیقاتی
برگزاری دوره های آموزش.مرتبط بادفاع مقدس.مقابله باتهاجم فرهنگی.جنگ نرم وپدافند غیر عامل

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۱۰۶ مطلب با موضوع «حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه» ثبت شده است

حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه قسمت( ۶۹ )بخش دوم آخرین دیدار .🍃🌴🍃🌴🍃🌴🍃🌴🍃🌴🍃🌴🍃 همان روزها پدرم و همرزمانش داشتن زمینه را فراهم می‌کردند که او را برای معالجه ببرند به یکی از کشورهای غربی، اما نمی‌دانم چرا هی امروز و فردا می کردند، یک روز تو خانه نشسته بودم که دیدم در میزنند، در را که باز کردم برجا خشکم زد .انتظار دیدن هر کسی را داشتم به غیر از محمود، آن هم با سر تراشیده و پانسمان کرده گودی چشمانش، نحیفی، و لاغری اش ،را بیشتر به چشم می آمد، بی اختیار گریه ام گرفت، با صدای گریه آلود گفتم. تو با این سر و وضعت چطور اومدی؟»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۹ ، ۱۰:۳۸
مجید روزی

حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه

 قسمت ( ۶۹ ) بخش اول آخرین دیدار.🍃🌴🍃🌴🍃🌴🍃🌴🍃🌴🍃🌴🍃🌴 در تک حاج عمران ده تا دوازده تا ترکش ریز و درشت به سرش اصابت کرده بود تو بیمارستان امام حسین علیه السلام مشهد بستریش کرده بودن بعضی از ترکش ها جاهای حساسی خورده بودند طوری که دکترها نتوانسته بودند آنها را در بیاورند.نظر همه شون یکی بود می‌گفتند امکان عمل جراحی او در ایران نیست .ما اینجا ابزار کم داریم .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۹ ، ۰۱:۱۹
مجید روزی

حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه

قسمت (۶۸ ) بیت المال 🌹🍃🌹🍃🌹

حاج عمران مجروح شده بود و تو قسمت مغز و اعصاب بیمارستان قائم( عج ) بستری بود همه فکر و ذکرش کردستان بود و بچه‌های رزمنده با همان سرباند پیچی شده از روی تخت بیمارستان پی گیر کارهای جبهه بود یک روز آقای خرمی راننده اش را فرستاد سپاه چند تا کار به او گفته بود که باید انجام می‌داد. موقع برگشت آمد در خانه و گفت من دارم میرم بیمارستان پیش آقا محمود شما هم بیاید بریم وقتی دیدم ماشین آماده است. قبول کردم و همراهش رفتم بیمارستان محمود روی همان تخت همیشگی دراز کشیده بود و خدا می داند چه دردهایی را تحمل می‌کرد. خم به ابرو نمی آورد و خود را سرحال و بانشاط نشان می داد بعد از سلام و احوالپرسی گفت:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۹ ، ۱۴:۴۶
مجید روزی

حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه

 قسمت( ۶۷ )بخش دوم مه غلیظ🌷🍃🌷

اگر تدابیر خوب و به موقع کاوه نبود همان اول کار قیچی می شدیم با روشن شدن هوا مهمات ما نیز رو به اتمام می رفت باید با همان مقدار کم مقاومت می کردیم تا نیروی کمکی برسد البته اگر مشکل مهمات نداشتیم نیروی کمکی هم که نمی‌رسید ارتفاع را حفظ می کردیم فقط همین مسئله بود که زجرمان می‌داد جالب اینجا بود که در آن شرایط بحرانی کاوه با کمال آرامش و اطمینان دلدار ای مان می داد و می گفت نگران نباشید اگر همه مهمات مان تموم شد این طرفا سنگ زیاده، برای در امان ماندن از ترکش های نارنجک پخش شده بودیم تو کانال کاوه بی ,خیال ترکش ها این طرف و آن طرف می دوید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۹ ، ۰۰:۵۸
مجید روزی

حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه قسمت( ۶۷) بخش اول مه غلیظ🌷

اردیبهشت ۱۳۶۵ و نزدیک نیمه ماه مبارک رمضان بود ساعت حدود یک بعد از ظهر بود که آماده باش زدند فرمانده گردان مان می‌گفت عراقی‌ها تک زده‌اند. و دوباره ارتفاع ۲۵۱۹ را گرفته‌اند بدجوری دارند پیشروی می‌کنند باید سریع جلو شان را سد کنیم و بعد هم ارتفاعات را آزاد کنیم از آنجایی که لشکر ویژه شهدا یک لشکر همیشه آماده بود نیم ساعت بیشتر طول نکشید که همه با تجهیزات کامل سوار ماشین ها شدیم و به سرعت از پادگان زدیم بیرون بچه ها حال و هوای خاصی داشتند هم دلشان برای یک عملیات درست حسابی تنگ شده بود و هم این که روزه بودند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۹ ، ۰۸:۲۴
مجید روزی

حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه قسمت (۶۶)

رابطه فامیلی 🌷🍃🌷🍃 

قراربود عملیات بزرگی داشته باشیم .تیپ آماده باش بود و همه نیروها خودشان را آماده می‌کردند برای عملیات جنب‌وجوش عجیبی تو پادگان بود این وسط از همه بیشتر بچه‌های اطلاعات عملیات شور و هیجان داشتند و سعی می کردند زودتر از بقیه کارشان را سر و سامان دهند. حسن عمادالاسلامی برادر خانم محمود هم تو واحد اطلاعات و عملیات بود از نیروهای زبده گشت شناسایی بود که همیشه و همه جا کنار محمود بود یک روز کار ضروری برایش پیش آمده بود و باید سریع میرفت مشهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۹۹ ، ۱۰:۳۴
مجید روزی

حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه قسمت( ۶۵ )

باغ انار

یک سال از حضورم در تیپ می گذشت در این مدت هر روز بیشتر از روز قبل به کار آموزش و بالا بردن توان رزمی نیروها مشغول بودم یک روز کاوه احضارم کرد وقتی وارد اتاق شدم گفت برات خبر خوشی دارم حسابی کنجکاو شدم بدانم چه خبری است که باعث شده خود کاوه احضارم کند و آن را به من بگوید گفتم انشالله خیره!» گفت برای حج واجب سه نفر سهمیه به تیپ دادند من شما و محراب را معرفی کردم و اگر مسئله ای و کاری پیش نیاد خودم هم هستم. این بهترین خبری بود که در تمام عمرم شنیدم خصوصاً اینکه کاوه خودش هم با ما می آمد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۹ ، ۰۵:۲۴
مجید روزی

حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه

 قسمت (۶۴ )خواب هزار ساله 🍃🌷🍃🌷

از آمدنم به تیپ ۲۰ روز می گذشت خیلی دوست داشتم مثل یک نیروی عادی باشم .رغبتی به قبول مسئولیت نداشتم سرم تو لاک خودم بود اینطوری بعد از پایان ماموریت بهتر می‌شد تسویه حساب بگیرم و بروم دانشگاه یک روز عصر یک نفر از فرماندهان آمد سراغم بعد از سلام و احوالپرسی گفت برادر کاوه با شما کار داره حدس میزدم چه کارم دارد سر و وضعم را مرتب کردم و رفتم ساختمان فرماندهی و وارد اتاقش شدم نشسته بودم روی زمین و کتاب می‌خواند. گفتم نامور هستم با من کاری داشتید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۹ ، ۰۲:۲۲
مجید روزی

حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه ( ۶۳) بازی بامرگ

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۰۸:۱۴ ق.ظ

حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه قسمت (۶۳)

بازی مرگ 🍃🌷🍃🌷

صبح اولین روز از عملیات والفجر ۹ با محمود و چند نفر دیگر از بچه ها رفتم خط محمود پیکی را فرستاد دنبال مسئولان محور و فرمانده گردان ها می خواست آخرین وضعیت و لشکر را بررسی ودستورات لازم را برای ادامه عملیات صادر کند . دشمن هنوز خودش را در موقعیت های جدید تثبیت نکرده و وضعیت نیروهایش حسابی آشفته بود .ما باید از این به هم ریختگی نهایت استفاده را می‌بردیم خط ما هم هنوز تثبیت نشده بود و نیروها سخت درگیر بودند

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۹ ، ۰۸:۱۴
مجید روزی

حماسه سرلشکر شهید محمود کاوه قسمت( ۶۲ )

بخش دوم چهره شایسته 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 کاوه یک همرزم بسیار شایسته‌ای داشت که معاون و جانشین او بود به نام شهید علی قمی شهید قمی مسئولیت گرفت که برود جلوتر و تیپ را درست به طرف بالا هدایت کند من و شهید کاوه در دامنه آخرین ارتفاع که دیگر از آن جلوتر نمی شد برویم ایستادیم بی سیم ها را ایشان دایر کرد و عملیات شروع شد عملیات اولش به حساب پنهانی بود یعنی تا ساعت ۱۲ و ساعت یک شب. رزمندگان ما در این ارتفاعات بسیار صعب العبور، آهسته آهسته می رفتند بالا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۹ ، ۰۳:۱۰
مجید روزی